پیرمردی در بیمارستان در انتظار پسر سربازش ...

ساخت وبلاگ

  جنگ جهانی اول مثل بیماری وحشتناکی ، تمام دنیا رو گرفته بود. یکی از سربازان به محض این که دید دوست تمام دوران زندگی اش در باتلاق افتاده و در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است از مافوقش اجازه خواست تا برای نجات دوستش برود و او را از باتلاق خارج کند .مافوق به سرباز گفت : اگر بخواهی می توانی بروی ، اما هیچ فکر کردی این کار ارزشش را دارد یا نه ؟دوستت احتمالا مرده و ممکن است تو حتی زندگی خودت را هم به خطر بیندازیحرف های مافوق اثری نداشت، سرباز به نجات دوستش رفت. به شکل معجزه آسایی توانست به دوستش برسد، او را روی شانه هایش کشید و به پادگان رساندافسر مافوق به سراغ آن ها رفت، سربازی را که در باتلاق افتاده بود معاینه کرد و با مهربانی و دلسوزی به دوستش نگاه کرد و گفت :من به تو گفتم ممکنه که ارزشش را نداشته باشه، دوستت مرده! خود تو هم زخم های عمیق و مرگباری برداشتیسرباز در جواب گفت: قربان ارزشش را داشتمنظورت چیه که ارزشش را داشت!؟ می شه بگی؟سرباز جواب داد: بله قربان، ارزشش را داشت، چون زمانی که به او رسیدم هنوز زنده بود، من از شنیدن چیزی که او گفت احساس رضایت قلبی می کنم.اون گفت: " جیم .... من می دونستم که تو به کمک من می آییخیلی وقت ها در زندگی ارزش کاری که می خواهی انجام بدی بستگی به این داره که چه طور به مساله نگاه کنیجسارت داشته باش و هرآن چه را قلبت می گوید انجام بدهاگر به پیام قلبت گوش نکنی، ممکن است بعد ها در زندگی دچار پشیمانی شوی .. پیرمردی در بیمارستان در انتظار پسر سربازش ......ادامه مطلب
ما را در سایت پیرمردی در بیمارستان در انتظار پسر سربازش ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dastanehkotah بازدید : 238 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 13:29

    مدرسه‌ای دانش‌آموزان را با اتوبوس به اردو می‌برد. در مسیر حرکت، اتوبوس به یک تونل نزدیک می‌شود که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده می‌شود: «حداکثر ارتفاع سه متر» ارتفاع اتوبوس هم سه متر ب پیرمردی در بیمارستان در انتظار پسر سربازش ......ادامه مطلب
ما را در سایت پیرمردی در بیمارستان در انتظار پسر سربازش ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dastanehkotah بازدید : 53 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 1:55

   چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه‌ها غایب بودند، یا اکثرا رفته بودند به شهرها و شهرستان‌های خودشان یا گرفتار کارهای عید بودند. اما استاد بدون هیچ تأخیری آمد سر کلاس و شروع کرد به درس دادن. پیرمردی در بیمارستان در انتظار پسر سربازش ......ادامه مطلب
ما را در سایت پیرمردی در بیمارستان در انتظار پسر سربازش ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dastanehkotah بازدید : 58 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 1:55

  مردی مشغول تمیز کردن ماشین نوی خودش بود.ناگهان پسر ۴ ساله اش سنگی برداشت وبا آن چند خط روی بدنه ماشین کشید.مرد با عصبانیت دست پسرش  را گرفت و چندین بار به آن ضربه زد. او بدون اینکه متوجه باشد، با آچار فرانسه ای  که دردستش داشت، این کار را می کرد!در بیمارستان، پسرک به دلیل شکستگی های متعدد، انگشتانش را ازدست داد وقتی  پسرک پدرش را دید، با نگاهی دردناک پرسید: بابا!! کی انگشتانم دوباره رشد میکنند؟ مرد بسیار غمگین شد و هیچ سخنی برزبان نیاورد.. او به سمت ماشینش برگشت و از روی عصبانیت چندین بار با لگد به آن ضربه زد. در حالی که ازکرده خودبسیار ناراحت و پشیمانبود، جلوی ماشین نشست و به خطهایی که پسرش کشیده بود نگاه کرد پسرش نوشته بود: «« دوستت دارم بابایی»» روز بعـــــد آن مــــــــرد خودکشـــــــــــی کــــــرد!!!!!عصبانیت و دوست داشتن هیچ حد وحدودی ندارند. دوست داشتن را انتخاب کنید تا همیشه یک زندگی زیبا و دوست داشتنی داشته باشید. این را نیز به یاد داشته باشید که: وسایل برای استفاده کردن هستند وانسانها برای دوست داشتن.امامشکل جهان امروزاینست که انسانهامورداستفاده واقع میشوندوبه وسایل عشق ورزیده میشود،بیاییدهمواره این گفته رابه یادداشته باشیم:وسایل برای استفاده کردن هستند،،انسانها برای دوست داشتن هستند.مواظب افکارتان باشید آنها به کلمات تبدیل می شوند. مواظب کلماتی که به زبان می آورید ، پیرمردی در بیمارستان در انتظار پسر سربازش ......ادامه مطلب
ما را در سایت پیرمردی در بیمارستان در انتظار پسر سربازش ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dastanehkotah بازدید : 24 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:32

معلم مدرسه‌ای با اینکه ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺍﺧﻼﻕ خوبی داشت هنوز ازدواج نکرده بود. ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻧﺶ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺷﺪند ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: «ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﺟﻤﺎﻝ ﻭ ﺍﺧﻼﻗﯽ خوبی ﻫﺴﺘﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮑﺮﺩﻩﺍﯼ؟»معلم گفت: «ﯾﮏ ﺯﻧﯽ ﺑﻮﺩﮐﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭘﻨﺞ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺭﺍ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﮔﺮ یک بار ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺧﺘﺮ به دنیا بیاورد ﺁﻥ ﺭﺍ ﺳﺮ پیرمردی در بیمارستان در انتظار پسر سربازش ......ادامه مطلب
ما را در سایت پیرمردی در بیمارستان در انتظار پسر سربازش ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dastanehkotah بازدید : 28 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1396 ساعت: 17:17

مرد میلیاردر قبل از سخنرانیش خطاب به حضار گفت: از میون شما خانوم ها و آقایون، کسی هست که دوست داشته باشه جای من باشه، یه آدم پولدار و موفق؟ همه دست بلند کردند! مرد میلیاردر لبخندی زد و حرفاشو شروع کرد: با سه تا از رفیق های دوره تحصیل، یه شرکت پشتیبانی راه انداختیم و افتادیم توی کار. اما هنوز یه س پیرمردی در بیمارستان در انتظار پسر سربازش ......ادامه مطلب
ما را در سایت پیرمردی در بیمارستان در انتظار پسر سربازش ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dastanehkotah بازدید : 49 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1396 ساعت: 17:17

دختر کوچک به مهمان گفت:میخوای عروسکهامو ببینی؟مهمان با مهربانی جواب داد:بله.دخترک دوید و همه ی عروسکهاشو آورد،بعضی از انها خیلی بانمک بودن دربین انها...    یک عروسک باربی هم بود.مهمان از دخترک پرسید:کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟... و پی  خودش فکر کرد:حتما” باربی.اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید.د پیرمردی در بیمارستان در انتظار پسر سربازش ......ادامه مطلب
ما را در سایت پیرمردی در بیمارستان در انتظار پسر سربازش ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dastanehkotah بازدید : 32 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1396 ساعت: 17:17

     آن شب وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است. دستش را گرفتم و گفتم “باید راجع به موضوعی باهات صحبت کنم”. او هم آرام نشست و منتظر شنیدن حرف‌های من شد. دوباره سایه رنجش و غم را در چشماش دیدم. اصلاً نمی‌دانستم چه طور باید به او بگویم، انگار دهنم باز نمی‌شد. هرطور بود باید به او می‌ پیرمردی در بیمارستان در انتظار پسر سربازش ......ادامه مطلب
ما را در سایت پیرمردی در بیمارستان در انتظار پسر سربازش ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dastanehkotah بازدید : 42 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 21:52

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نم پیرمردی در بیمارستان در انتظار پسر سربازش ......ادامه مطلب
ما را در سایت پیرمردی در بیمارستان در انتظار پسر سربازش ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dastanehkotah بازدید : 46 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 21:52

  مردی مشغول تمیز کردن ماشین نوی خودش بود.ناگهان پسر ۴ ساله اش سنگی برداشت وبا آن چند خط روی بدنه ماشین کشید.مرد با عصبانیت دست پسرش  را گرفت و چندین بار به آن ضربه زد. او بدون اینکه متوجه باشد، با آچار فرانسه ای  که دردستش داشت، این کار را می کرد!در بیمارستان، پسرک به دلیل شکستگی های متعدد، انگشتان پیرمردی در بیمارستان در انتظار پسر سربازش ......ادامه مطلب
ما را در سایت پیرمردی در بیمارستان در انتظار پسر سربازش ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dastanehkotah بازدید : 43 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 21:52